نورنور، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 27 روز سن داره

نور زندگیمون

دلنوشته 14

1390/6/1 14:36
نویسنده :
456 بازدید
اشتراک گذاری

روز به روز داری شیطون تر میشی و مامانی رو بیشتر اذیت میکنی، در عوض مامانی هم روز به روز بیشتر عاشقت میشه...

دو روزیه که یاد گرفتی دست بزنی و هر وقت این کارو میکنی کلی ذوق میکنم و هزار بار میگم قربونت برم... فدات شم

فردا قراره ببرمت درمانگاه برای قد و وزن... خدا کنه مثه همیشه رشدت عالی باشه. امروز برای اولین بار بهت ماست دادم خوردی و خیلی خوشت اومد، الان خوابی و موقعی که بیدار میشی برات سریلاک درست میکنم که نوش جون کنی.... بابایی هم هروقت بتونه برات اب پرتقال میگیره و من بهت میدم بخوری.... خیلی هم دوست داری...

امروز ساعت ۵ صبح با صدای خندت از خواب بیدار شدم ...!! اول فکر کردم دارم خواب میبینم و صدات و خنده هات تو خوابمه ولی دیدم نه... بیدار شدی تو تاریکی با دستات بازی میکنی و میخندی ... منم با اون وضع خواب الود نفهمیدم چجوری اوردمت کنارم و خوابوندمت ... بعد منم خواب رفتم ساعت ۱۰ هم که بیدار شدم دیدم رو شکمت خوابیدی و صورتت رو زمینه ...بعد از چند لحظه بیدار شدی و سرتو گرفتی بالا، چشات كلي باد كرده بود نگام كردي و يه لبخند مليح زدي كه ماماني ديگه تحمل نكرد، بغلت كرد و محكم فشارت داد...

همينطور كه خودتم ميدوني كاراي خونه تمومي نداره، امروز داشتم ظرفهاي صبحونه رو ميشستم كه با خودم گفتم بذار برم ببينم نونو داره چيكار ميكنه؟؟!!! اومدم و با كمال تعجب ديدم عينك عزيزجون رو گرفتي و محكم داري به ميز تلفن ميكوبي! زود اونارو از دستت گرفتمو و گذاشتم سرجاش، اخدارو شكر چيزيش نشد، البته عزيزجون تا الان نميدونه چه بلايي سر عينكش اوردي!! وقتي با صداي بلند سرت داد زدم و گفتم:نه!! تو با چشاي معصومت نگام كردي و منم از كارم پشيمون شدم ولي يه دختر خوب نبايد از اين كارا بكنه....

فردا ۷ ماهت تموم ميشه و ميري تو ۸ ماهگي....

عاشقتم دخترم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (2)

زن دایی یاسمن بانو
29 بهمن 89 18:27
ماشالا بهار نازی دارین. زندگیتون با این بهار همیشه بهاری باشه.
فرانک
14 اسفند 89 18:11
سلام مامان نورا منم یزدیم از نی نی سایت وبلاگت رو دیدم اوندم اینجا بگم یزد هم دوست زیاد پیدا می شه به وبلاگ منم سر بزن