نورنور، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 11 روز سن داره

نور زندگیمون

دلنوشته 23

1392/1/3 21:45
نویسنده :
472 بازدید
اشتراک گذاری

خیلی وقته برات ننوشتم ولی مطمئنم میتونی درک کنی... داداشی تو شکمم خیلی خستم میکنه دیگه جون نوشتم برام نمیذاره.... قبلنا موقعی که میخوابیدی میومدم و برات مینوشتم ولی مدتیه همینکه میخوابی منم زود باهات خوابم میگیره.
یه مدت پیش وسایل و سیسمونی داداشی رو با هم اماده کردیم، خیلی ذوق داشتی و خوشحال بودی. موقعی که از داداشی واست تعریف میکنم خوشت میاد، بالشتشو میذاری رو پاهای کوچولو و خوشگلت و تکونشون میدی بهم میگی خودم میخوابونمش رو پاهام!
هرچی بزرگتر میشی زیباتر و ظریفتر میشی، همیشه میگی من باربی هستم، لباساتو هی عوض میکنی، موهاتو باز میکنی یا بهم میگی مثل باربی برات ببندمش، صندل کوچولوی سفید و پاشنه دارتو پا میکنی و با ظرافت خاصی راه میری...
خوشحالم از اینکه خدا یه باربی ناز و کوچولو بهم داده که شاید حتی تو رویاهامم فکرشو نمیکردم روزی اینجور دخملی نانازی داشته باشم....
مدتی پیش وقتی ازت میپرسیدن داداشی کجاس پیرهنتو میزدی بالا و میگفتی تو شیکمم! فکر میکردی همه تو شکمشون یه داداشی دارن!! ولی الان میدونی حسینمون کجاس و میگی تو شیکم مامان...
امروز اولین روز بهاره ... الان خوابیدی... درای خونمون رو باز گذاشتیم و بوی بارون همه جا رو گرفته.
حسین نازمون هم دوماه دیگه میاد پیشمون، از خدا میخوام دوتاییتون رو برام حفظ کنه، و کمکم کنه تا بتونم سالم و صالح بزرگتون کنم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)