دلنوشته 22
الان که دارم این پست رو تایپ میکنم اروم خوابیدی و داری خواب فرشته های اسمون رو میبینی...
همونایی که قبل اومدن پیش ما باهاشون زندگی میکردی، همونایی که الان یکی یکی دارن میان رو زمین تا مامان و بابایی مثل من و باباییت رو خوشحال کنن.
دیشب تسبیحت که مخصوص خودته رو گرفته بودی و داشتی اروم و با زبون خودت با خدا جونمون صحبت میکردی، همون لحظه بابایی نگاهم کرد و ازم پرسید: ارزوی دیگه ای داری؟؟ منم مثل همیشه که این سوال ازم میشد با تمام وجودم گفتم: به خدا نه...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی