دلنوشته 3
دیشب کمرم خیلی درد میکردَ یه لحظه فک کردم دیگه نمیتونم تحمل کنم... ولی بعدا که یادم اومد نزدیک اومدنتهَ دردم یادم رفت و سعی کردم بخوابم. الانم درد دارم ولی مهم نیست.
این روزا هر روز دارم پیاده روی میکنم... وای خدایا کی میشه کوچولوی من به دنیا بیاد که دنیامون عوض شه...
خدا جون مواظبش باش...
۱۳۸۹/۴/۷
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی